از روز بعد عروسی فحاشی و کتک زدن های شوهرم شروع شد

پرسش از استاد پورعلیزاده روانشناس خانواده و زوج درمانی

در جلسات خواستگاری متوجه شدم بسیار خسیس و شکاک هستند ، خانواده شوهرم دست جمعی آمدند و شوهرم اینقدر گریه کرد دلم به رحم آمد ازدواج کردیم، از روز بعد عروسی فحاشی و کتک زدن های شوهرم شروع شد

سوال شما عزیز

سلام روز بخیر خانمی هستم ۳۸ ساله ۱۰ ساله ازدواج کردم دختری ۵ ساله دارم، آن روزها در جلسات خواستگاری متوجه شدم شوهرم بسیار خسیس و شکاک هستن به خانواده گفتم پدرم رفت شناسنامه ها رو پس گرفت و خانواده شوهرم دست جمعی آمدند که ببینن چه شده؟ شوهرم اینقدر گریه کرد که خلاصه دلم به رحم آمد ازدواج کردیم، در دوران عقد که ۶ماه بود شوهرم مدام میگفت دستم خالیه و برای خرید عقد یا عید و… بسیار به من سخت گذشت به خودم دلداری می دادم که مهم نیست من قراره عمری همسرش باشم بعدا خرج میکنه دوران عقد گذشت ولی ایشون و خانوادش خیلی سفارش ها میدادن که جهیزیه چی بیار یا برای دادماد چه بخر، زمان عروسی رسید دعواها شروع شد هر جا که نیاز بود هزینه ای بشه خودش و خانوادش شانه خالی میکردن و میگفتن رسم ندارن، شب حنا بندان عروسی خیلی سخت گذشت تمام خانواده داماد جبهه ای جدا گرفتن ولی من بخاطر اینکه ترس داشتم دشمن به شاد بشم حرفی نزدم، از روز بعد عروسی فحاشی و کتک زدن های شوهرم شروع شد که ما از شما پولدارتریم شما ندارین و خلاصه صحبت های بچگانه که ما از لحاظ از شما برتریم و توهین به من و خانواده اگر هم دفاع میکردم ناسزا میشنیدم یا کتک میخوردم و همیشه میگفت تو چون زن هستی من سرور تو هستم باید دست من و خانوادم و ببوسی و کارهای ما رو انجام بدی، من اهل… هستم همیشه لهجه و منش و فکر و فرهنگ ما رو مسخره میکنن ظاهر من و به حیوانات مختلف تشبیه میکنن و میگه من تو رو نمیخواستم و فقط بخاطر نیاز جنسی گرفتمت و انتخاب مادرم بودی، اگر نیاز جنسی داشته باشن براشون مهم نیست در چه مکانی هستیم، توقع دارن من نیازشون بر طرف کنم چندین بار باهاشون حرف زدم تا بالاخره بعد از چندین سال کمی رعایت میکنن مدام با حرف هاشون توهین میکنن در حضور دختر مدام من و به اسم فاحشه صدا میزنن و از نظر خرجی خیلی در سختی هستیم . حدود ۱سال پیش ضربه مغزی شدن از اون روز شرایط ما خیلی سخت تر شده بسیار شکاک تر شدن بسیار عصبی کلا باید خونه ساکت باشه اگر من یا بچه حرفی زدیم شروع به فریاد کشیدن میکنن. خیلی به مشاوره رفتم ولی چون هزینه بر بود ایشان نمی آمدن ، الان قصد جدا شدن دارم چون تمام رفتارهای شوهرم انگار به دخترم انتقال داده شده .خواستم بپرسم من بعد طلاق میتونم رفتار دخترم و کنترل کنم؟

مطلب پیشنهادی:  رابطه شوهرم با همکار خانمش خیلی صمیمیه

قصد جدا شدن دارم چون این شرایط دیگر برایم قابل تحمل نیست و مدام با بدن کبود و دست و پای شکسته به خانه پدری رفتم و بی نتیجه برگشتم هزاران راه امتحان کردم برای بهتر شدن زندگی، بسیار مشاوره رفتم و کتاب خواندم و هر انچه لازم بود انجام دادم برای زندگی جنگیدم ولی به نتیجه ای نرسیدم تابحال احساس میکردم دخترم به خانواده نیاز دارد ولی باوجود شرایط تصمیم گرفتم جدا بشم احساس میکنم دخترم کودکی نکرده مدام شاهد کتک خوردن های من گریه های من بود هر بار پدرش کتکم زد میگفت بابا تو رو خدا مامانم و نکش، نمیخوام دخترم در این شرایط بزرگ بشه.

 

لطفا پاسخ استاد پورعلیزاده روانشناس برتر اصفهان را در متن زیر بخوانید و برای دوستانتان ارسال کنید

با سلام بر شما خانم محترم نشانه های که شما در این متن نوشتید نشان از یک اختلال اعصابی است البته من نمی خواهم شوهر شما را قضاوت کنم . شما فقط از بدیهای شوهرتون نوشتید و هیچ مطلبی در مورد مشکلات و ایرادات خود ننوشتید و کاملأ یک متن یک طرفه است .

ولی اینکه در این زندگی اذیت می شوید را می پذیرم اما طلاق را صلاح نمی دانم و زندگی شما قابل اصلاح است و حتی نیاز به شرکت شوهر شما در جلسات مشاوره هم ندارد . سطح مهارتهای زندگی شما پایین است و شما دچار اضطراب بالایی هستید و با یک اتفاق بهم می ریزید .

باید مهارتهای زندگی را بیاموزید و بنیان خانواده تون را حفظ کنید ، اگر رفتار درست در مقابل همسرتون انجام دهید ایشان تغییر خواهند کرد و ۶۰ درصد از مشکلات شما حل خواهد شد .

مطلب پیشنهادی:  مهارت رفتار با خانواده شوهر

 

خوشبختی شما آرزوی ماست

دیگر مطالب مشابه
مشاوره حضوری، تلفنی و آنلاین