گلایه ها و نگرانی های دختران مجرد

پرسش از استاد پورعلیزاده بهترین روانشناس اصفهان

اندر احوالات زندگی مجردی

گلایه ها و نگرانی های دختران مجرد

من در یک خانواده شلوغ مذهبی به دنیا آمدم و 40ساله هستم وخواهر های بزرگتر و کوچکتر از من ازدواج کردند.

از سن 24 سالگی خواستگار داشتم که واسط داشتم معرفی میکردند و به منزل مون زنگ میزدند هماهنگی میکردند خودشون میامدند و پسر خانواده را همراهشون نمیاورند رسمشون این طوری بود میگفتند خودمون اول دخترتون ببینیم میرفتند پشت سرشون نگاه نمیکردند یا همون موقع میگفتند ببخشید خداحافظ

دیگه سنم کم کم رفت بالا خواستگار کمتر شد اصلا مورد خیلی خوبی نداشتم یا اهل دود دم بودند یا معتاد یا اینکه طلاق داده بودند دیگه تنهای تنها شدم کسی نیست همدم تنهایی هام باشه فقط با خواهرهام که رفت آمد دارم ، افسردگی گرفتم گاهی موقع ها در تنهایی و سکوت دیوانه کننده است

شب ها با هر صدایی از خواب میپرم با هر صدایی آرامشم بهم میریزد، فرداصبح می بینم بهم تب خال زده، تپش قلبم بیشتر شده گاهی موقع ها قلبم درد میکند بدخواب میشم ، بیشتر شده استرس سردرد نفسم بالا نمیاد از نظر روحی جسمی حالم خوب نیست حوصله سر و صدا هم ندارم ، قفسه سینه سنگین میکند به حال روز خودم گریه میکنم که تو خانه پدرم اما اون آرامش آسایش که میخام ندارم، دلم میخاد ازدوج کنم اما کیس مناسب نیست میدانم وقتی ازدواج کنم اون آرامش همیشگی نیست ولی بهتر از اینه که خانه بابا باشم ، استرس تپش قلب ناراحتی داشته باشم واقعا خسته شدم دلم میخاد برم یک جایی هیچ کس نباشد فقط گریه کنم .

مطلب پیشنهادی:  نه گفتن را یاد بگیریم

گاهی موقع ها وقتی کیس خوب مناسبی پیدا نمیشه نا امیدم میشم میگم اگر وضع مالی خوبی داشتم تنها زندگی میکردم احتیاج به کسی نداشتم سر کار میرفتم خرج خودم در میاوردم اما نمیتونم تنهایی زندگی کنم دوام بیارم اما با وجود این مشکلی که برام پیش آمده قفسه سینه سنگینی میکند قلبم گاهی موقع درد میکند فعلا نمیتونم برم سر کار دنبال کار هستم

دلم میخاد ازدواج کنم سر سرمان بگیرم خانم خانه خودم باشم یک همسر مهربان خدا بهم بده یک تکیه گاه مونس همدم غمخوار داشته باشم که با همسرم درد دل کنم باهم بگم بخندیم شاد باشیم همیشه کنار هم باشیم

میدانم زندگی مشترک همش آرامش آسایش راحتی نیست زندگی بالا پایین سختی شیرین مشکلات گرفتاری غم عضه دارد اما با این حال حالم دلم خوب نیست یک چشمم اشک یک چشمم خون جایی ندارم برم فقط موقع نماز خواندن با خدا درد دل میکنم گریه میکنم

به خدا میگم خدا مگه من بنده چه گناهی به درگاه کردم که این جوری دارم تقاص پس میگرم خدا تاکی میخای من امتحان کنی دلم شکسته چرا جواب نمیدهی چرا خدا به بنده های خوبش همه چی میده شوهر خوب ماشین خانه آرامش راحتی

اما به بعضی از بنده هاش که از نظر مالی وضع مالی خوبی ندارند هیچی نمیده هرچند از خدا خواستم همسر خوب مومن با خدا اهل زندگی باشه و رفیق بازه و اهل دودم دم و معتاد نباشه دعا کردم از خدا خواستم اما نمیدانم چه صلاح که خدا بهم همسر خوب نداده ینعی امیدی هست برای ازدواج و زندگی کردن، در روضه میگن جز در خانه اهل بیت اما من هر دفعه که رفتم دست خالی برگشتم نا امید از در گاه خدا ممنون میشم راهنمایی کنید

مطلب پیشنهادی:  چرا زنان حسود هستند؟ علت حسادت زن چیست؟

با تشکر از استاد پور علیزاده

التماس دعا در پناه خدا

 

لطفا پاسخ استاد پور علیزاده روانشناس در زمینه خانواده ، پیش از ازدواج ، زوج درمانی را در متن زیر بخوانید و برای دوستانتان ارسال کنید.

با سلام بر شما دختر خوب قبول دارم شما دخترها و پسرهایی که ازدواج نکرده آید شرایط خاصی دارید اما آدمهای ثروتمند هم مشکلات خودشون را دارند البته نه اینکه ثروت بد باشد اما آنها هم گرفتاریهای خود را دارد .

باید عرض کنم ازدواج جزئی از زندگی هست اما همه ی زندگی نیست. شما نباید خوشبختی ، شادی ، اشتغال و امنیت خود را تنها به ازدواج گره بزنید. نباید همه چیز را در ازدواج منحصر بدانید. اگر در درون خود احساس شادی و خوشبختی نداشته باشید ازدواج هم بکنید طرف مقابل را نمی توانید خوشبخت کنید. شما نباید تمام تعالی ، پیشرفت و رشد خود را در ازدواج بدانی .

تالار گفتگوی اصفهانی ها

دخترها و پسرهای عزیز من که در این شرایط هستید بجای غر زدن سر خود را بالا بگیرید ، حرکت و تلاش کنید ولی به فکر ازدواج خود هم باشید ولی زندگی خود را مشروط به ازدواج نکنید .

خوشبختی و سر زندگی را در خود ایجاد کنید و زندگی خوب و شادی را برای خود ایجاد کنید .

با آرزوی بهترینها برای شما

دیگر مطالب مشابه
مشاوره حضوری، تلفنی و آنلاین