چگونه ازدواج و همسر سابق را فراموش کنیم؟ / تا اینکه همسرم بورسیه دانشگاه آلمان شد

پرسش از استاد پورعلیزاده روانشناس و مشاور خانواده ، زوج درمانی ، پیش از ازدواج اصفهان

 ۶ سال عاشقانه زندگی کردیم و زبانزد خاص و عام بودیم ، همسرم بورسیه دانشگاه آلمان شد ، چه کنم خاطرات اون عشق اون زندگی دست از سرم برداره

چگونه عشق گذشته خود را فراموش و از ازدواج یا رابطه قبلی گذر کنیم؟

چگونه رابطه تمام شده را فراموش کنیم؟

هنوز نمی توانم عشق سابق را فراموش کنم

سوال شما عزیز

سلام و عرض ادب خدمت شما استاد پور علی زاده بهترین مشاور پیش از ازدواج در اصفهان و ممنون بابت مطالب بسیار آموزنده ی کانال ، بنده دانشجوی دکتری روانشناسی هستم ، مدرس دانشگاه ۳۴ ساله ، از این جهت معرفی کردم تا بدانید باسواد هستم و‌ برای مطلبی که می‌خوام عرض کنم به حد کافی درک دارم و به هیچ عنوان احساسی برخورد نمیکنم

سوگلی خانواده بودم و ۲۲ سال داشتم که نشستم پای سفره ی عقد و ازدواج کردم با بهترینش ازدواج کردم ، زندگیمون و‌ با عشق شروع کردیم ۶ سال عاشقانه بدون هیچ تنش و اختلاف سلیقه ای کنار هم زندگی کردیم ،البته بحث و قهر داشتیم ولی بیشتر بچگانه بود و سریع آشتی میکردیم

خلاصه ۶ سال عاشقانه زندگی کردیم به حدی همدیگرو دوست داشتیم که زبانزد دوستان و اقوام بودیم گذشت تا اینکه همسرم از طرف دانشگاه بورسیه شد دانشگاه آلمان پذیرفته شد

روز خواستگاری بهم گفتن اگه روزی شرایط زندگی و تحصیل در خارج از کشور فراهم شد میای بریم و من همون سال گفتم خیر من از خانواده ام نمیتونم دل بکنم و اونا هم از من نمیتونن دل بکنن سکوت کرد و چیزی نگفت… خلاصه عرض کنم ایشون وسوسه ی رفتن شد شایدم حق داشت یک سال جنگید من و برای رفتن راضی کنه منم جنگیدم تا برای ماندن راضیش کنم ،خیالم خوش بود به قدری همو دوست داریم که به خاطر من میمونه ایشونم همین فکر و در مورد من داشت خلاصه بعد یک سال جنگ و جدال سر دو راهی و لج و لجبازی همدیگر و باختیم و گذشتیم… ایشون به خاطر رسیدن به اهدافش مهاجرت کرد و جدا شدیم و کاخ آرزوهایمان ویران شد… بعد جدایی جون کندم تا رو پا شدم جون کندم تا رو به راه شدم بماند که از لحاظ روحی به جنون داشتم می‌رسیدم ، خلاصه با پشتوانه ی خانواده ای که داشتم روپا شدم و به زندگیم ادامه دادم ، خودم و با درس و دانشگاه و تحصیل سرگرم کردم از کارشناسی به ارشد از ارشد به دکتری ، استخدام شدم و مدرس دانشگاه شدم و… بعد جدایی از همسرم هرگز ازدواج نکردم و دل به هیچ مردی ندادم ، بعد جدایی از همسرم با اندک دلخوشی هایی که داشتم هم دشمن شدم ، بعد جدایی از همسرم دیگه جمله “دوستت دارم” هیچ مردی منو به ذوق نیاورد.. اینا تاوان سنگینی بود که پای زندگیم دادم… سوالم اینه چه کنم اون گذشته اون عشق اون زندگی دست از سرم برداره…

مطلب پیشنهادی:  روش‌های مدیریت استرس/ از کودکی وابسته مادرم هستم/ خلاصه از اینهمه ترس و اضطراب خسته شدم

 

لطفا پاسخ استاد پور علیزاده روانشناس مذهبی اصفهان را در متن زیر بخوانید و برای دوستانتان ارسال کنید

با سلام و احترام باید عرض کنم شما هنوز از ازدواج قبلیتون به زیبایی و عشق یاد می کنید و تا زمانی که چنین نگاهی داشته باشید نمی توانید طلاق را بپذیرید و یا کس دیگری را مجددأ برای زندگی خود انتخاب کنید !

شما گویا واقعیت ماجرا را نمی بینید یک نفر شما را در اولویت زندگی خود قرار نداده و تحصیلات و پیشرفتش اولویت او بوده و عشق به اندازه ی شما در زندگیش وارد نشده بوده و تا زمانی که این واقعیت را مورد توجه قرار ندهید می سوزید ، این باور را باید در خود ایجاد کنید که این قضیه تمام شده تا بتوانید مجرد یا متأهلانه به مسیر زندگی خود ادامه دهید و زندگی جدیدی را تشکیل دهید .

 

خوشبخت و شادمان باشید

دیگر مطالب مشابه
مشاوره حضوری، تلفنی و آنلاین