پرسش از استاد پورعلیزاده روانشناس پیش از ازدواج ، مهارتهای زندگی ، زوج درمانی
_ با پسری آشنا شدم آمده خواستگاری من ولی خانواده و فامیل بخاطر مشکلات مالی پدرم گفتند نظر ما منفی است و بابام الکی گفت استخاره کردیم بد آمده
سوال شما عزیز
سلام استاد پورعلیزاده مشاور ازدواج اصفهان دختر ۱۸ ساله ام که ساکن دامغان . حدود یک سال پیش با پسری آشنا شدم و کم کم به هم علاقه پیدا کردیم وقتی که مطمئن شدیم دو طرف همو واقعا میخواهیم تصمیم گرفتیم بیشتر باهم آشنا بشیم و بدون آشنایی به رابطمون ادامه ندیم. به رابطمون ادامه دادیم بعد چند ماه دوتامون ب خانواده هامون گفتیم که باهم در ارتباط هستیم و همو میخواهیم یه روز توی پارک پسره مادرش آورد از مادر من شماره گرفتن که بیان واسه خواستگاری و به خاطر وضعیت مالی بدی که پیدا کردیم بابام گفت الکی استخاره کردیم بد آمده در حالیکه خوب آمده بود بعد چند ماه باز مادرشون تماس گرفتند و با عمه و خالشون امدن منو دیدن ما باز گفتیم باید به بابام بگیم بعد بیان واسه خواستگاری بابا من گفت بدون تحقیق نمیشه ولی گفتن خوب باشن راضی هستن و مامانم راضی بابام گفت به بزرگ تر ها بگیم ما به مامان جون آقا جونم گفتیم به دو طرف ولی خانواده پدری از ما عکس خواستند ما عکس بهشون دادیم و آدرس ولی به دروغ گفتن از مشاوره و… فهمیدیم پسره خوب نیست و اونم مطمئنم دروغ گفتن تحقیق اصلا نرفتن چون بابای من وضعیت مالی خوبی نداره و ممکنه خرجش رو دوش اونا باشه و میگن ادمی که ساده باشه در سطح ما باشه نه و باید پولدار باشه ولی این اقا پسر که باهاش در سطح ما هست و اینکه همو خیلی میخاییم بعد تماس های دیگه مادرشون گفتند خب ما می اییم با بزرگ تر هاش صحبت می کنیم مامانم قبول کرد وقتی زنگ زدیم به مامان جونم بهش گفتیم بدشون امد که چرا و شما زبون ندارید نه بگید من خودم ب مادر پسره زنگ میزنم شماره از قبل داشتن زنگ زدن به مادر پسره ولی متاسفانه خود مامان جونم صبحت نکرده بود گوشی داد به عمه ام و گفتند مادر بزرگ منه و عمه من بهشون گفته بود که ما استخاره کردیم بد آمده و ما قبل اینکه کسی راه بدیم اول استخاره میکنیم بعد راه میدیم و دخترمون نمیخاد الان در جایی که به من اصلا در این باره صحبت نکردن نظر از من نخواستن یااینکه بیان نظر منو بپرسن و مادرشون گفتن ما میاییم حضوری خونتون صحبت کنیم ولی متاسفانه باز اونا گفتن ن و ما مشت ب قرآن نمیکنیم ولی هیچ استخاره در کار نبود و بابام اجبار کردن همون شب ب پدر پسره پیام بده و بگن دیگ مزاحم خانواده و دخترم نشید بابا منم که اصلا رو حرف اونا نمیتونه حرفی بزنه پیام داده بود ولی خود بابا من از روی آدرس ب یکی گفته بود رفته بود تحقیق و گفتن پسره خوبه ولی خود بابام از ترس خانواده اش حاضر نشد یک ساعت کارش ول کنه بره برای کار دخترش تحقیق به دلیل اینکه بابامن اعتیاد پیدا کرد و یک ماه کمپ بود یک ماه پاکه و چون خانواده اش کمک کردن و مککنه منت بزارن هیچی نمیگه در برابرشون….
و جز مادر من و خانواده پسره هیچکسی نمیدونه باهم هستیم حتی بابام میشه کمکم کنید وقتی انقدر همو میخاییم و قصد دوتا جدی هست و ما قبل علاقه سعی کردیم اول شناخت روی هم پیدا کنیم و تصمیم گرفتیم ادامه آشنایی با اجازه پدر و مادرمون باشه با خانواده ها قرار حضوری بزاریم چند ماه رفت امد کنیم ولی خانواده پدرم اجازه ندادن ولی بابا من حرف اونا قبول داره و از من انتظار دارن خاستگاری که اونا میگن اونا قبول دارن پولدار باشه منم باید قبولش کنم اما من یکی دیگه دوست دارم میشه کمکم کنید باید چیکار کنم
لطفا پاسخ استاد پور علیزاده مشاور و روانشناس مذهبی اصفهان را در متن زیر بخوانید و برای دوستانتان ارسال کنید
با سلام بر شما دختر خوب شما دختر گل باید شرایط خانواده تون را بیشتر درک کنید ، امروزه عروس داری و داماد داری با درآمد کم بسیار کار مشکلی است . ولی مطمئن هستم هیچ پدر و مادری به این دلیل آینده ی فرزند خود را تباه نمی کنند .
سایت مشاوره با استاد پور علی زاده
راهکار درست برای شما :
_ شما باید از صف خانواده ی خود خارج نشوید و جداگانه برای خود تصمیم نگیرید ، مبانی فکری خود را با آنها نزدیک کنید .
_ از یکی از اقوام یا مشاور بعنوان واسطه کمک بگیرید تا با آنها صحبت کند
_ دلایل منطقی که خانواده مطرح می کنند را بپذیرید
_ وکیل مدافع آن آقا پسر نشوید
_ به والدین خود اعلام کنید من بدون رضایت شما ازدواج نخواهم کرد , زوجینی که بدون رضایت والدین با هم ازدواج می کنند در آینده دچار مشکلات زیادی می شوند که در روانشناسی ما به آن پیله ی زناشوئی می گوییم .
_ در مقابل خانواده گارد نگیرید ، هر چقدر از آن پسر دفاع کنید ، نتیجه عکس دارد ، تنشها بیشتر شده و خانواده بیشتر مخالفت می کنند.
خوشبخت و سعادتمند باشید
