خیانت های شوهر خواهرم فکر من و به ازدواج و مردها خراب کرده

پرسش از استاد پورعلیزاده روانشناس با سابقه ی اصفهان

_ خیانت ها چشم چرونی ها و بدرفتاری های شوهر خواهرم فکر من و به ازدواج و مردها خراب کرده انقدر نشخوار فکری کردم که شده ملکه ذهنم شده و بیرون نمیره، فکر میکنم شوهرم قراره بهم خیانت کنه، میدونید حس عدم اعتماد به نفس و کم بودن بهم دست داده

سوال شما عزیز

سلام استاد پورعلیزاده بهترین روانشناس و مشاور خانواده در دصفهان میتونم بازم سئوال بپرسم؟ خیلی مشکل دارم تو زندگی میدونیدکم اوردم اول خدا بعدم شما پناه اوردم .نه به خواهر نه به مادر نمیتونم حرف بزنم

پورعلیزاده: بله با کمال میل

متشکرم استاد خدا خیرتون بده راستش ما یه دو ماهی هست یک ماشین جدید خریدیم از وقتی اون و خریدیم من حسم بده، همه ش فکر میکنم شوهرم قراره کسی رو سوار این ماشین کنه، میدونید حس عدم اعتماد به نفس و کم بودن بهم دست داده…

پورعلیزاده: سلام از کی این شکها سراغتون امده؟ مشکلات شکاکی؟ یا خیانت دیدن؟

متأسفانه من از زمانی که کوچیک بودم شاهد رفتارهای شوهر خواهرم بودم، یادمه چند باری ناراحتی و مشکل پیش اومد، البته ایشون علنا یک بار جلو همه گفته بله هر کار میخوام میکنم، بارها و بارها خواهرم رو تحقیر کرده جلو بقیه و… و علنا چشم چرونی میکنه و جلو همه به زبون میاره که فلان خانم خوشگله خوش اندامه و قربون صدقه زن ها ی دیگه میره… شوهر من اصلا و ابدا اینطوری نیست ولی من این روزها فقط با اون مقایسه ش میکنم

البته خواهرم بچه بزرگ خانواده ست و من بچه کوچک، با ۲۰ سال تفاوت سنی ولی خواهرم الان انگار که این مسأله رو پذیرفته باشه داره به زندگی ش ادامه میده… و اصلا درباره این مسائل با هیچ یک از اعضای خانواده حرفی نمیزنه و ما هم چیزی نمی پرسیم…

مطلب پیشنهادی:  شوهرم در سوگ برادرش/ اختلال سوگ

میدونید ترس همیشگی من، ترس از خیانت بوده و الان فکر میکنم افتادم توی ترسم و دارم دست و پا میزنم و فرو میرم. استاد من حاضرم اگر هزینه ای نیاز هست پرداخت کنم و کمکم کنید از این وضعیت در بیام، اصلا اینکه شکهام به جا و درسته؟ باید ادامه بدم به شک هام؟ یا از وابستگی م و پیش زمینه ی ذهنی مه این شک ها…

پورعلیزاده: در فامیل کس دیگری این مشکل و داره؟ اگر منظورتون شکاکیت هست خیر… ولی کلا من و برادرم بدبین هستیم، همیشه منفی های یک موضوع اول میاد تو ذهنمون، خودم به شخصه برای مثال بهتون میگم بخوام یک نوزاد رو بغل کنم میگم الان پای من پیچ نخوره بیافتم، الان له نشه زیر دست و پام و… و می بینم برادرم هم همین افکار رو داره…

تا حالا چند تا مورد دیدم که قطعی نبوده ولی خودم برای خودم فرضیه سازی کردم و منفی بافی که الان دیگه مغزم کم آورده، یا حق دارم؟ انقدر نشخوار فکری کردم که شده ملکه ذهنم و بیرون نمیره…

این رو هم بگم آقای دکتر ما از نظر مسائل جنسی مشکلی نداریم و اینجور نیست که بگم رابطه مون سرد هست، نه اینطور نیست، حتی من بارها و بارها از همسرم پرسیدم که اگر کم و کسری هست چه در مسائل جنسی چه موارد دیگه بگو، تا حالا ندیدم ناراضی باشه از مسائل جنسی… فقط نهایتا گفته اینکه گاهی اوقات زود عصبانی میشی و…

و وقتی باهاش حرف زدم و احساسم رو بهش میگم میگه خوب وقتی ما مشکلی نداریم چرا من باید برم سمت این مسائل و اگر من میخواستم برم دنبال این کارها اصلا داماد نمیشدم، ولی با خودم میگم البته فکر منفی ام بهم میگه از کجا معلوم نقش بازی نمیکنه.

مطلب پیشنهادی:  روش صحیح برخورد با مخالفت های خانواده در ازدواج

 

لطفا پاسخ استاد پور علیزاده روانشناس خانواده و پیش از ازدواج را در متن زیر بخوانید و برای دوستانتان ارسال کنید

با سلام و احترام خانم محترم لطفأ نگران زندگی خواهرتان نباشید و مبادا ایشان را نسبت به شوهرشان تحریک کنید

خواهر شما می داند راهی ندارد و مسئله را پذیرفته و به زندگیش ادامه می دهد .

افرادی که روی سلامتی ، خوراک ، بیماری بسیار حساس هستند دچار وسواس سلامت می باشند و اینکه فرمودید شما و برادرتون منفی بافی می کنید دچار وسواس فکری شده آید .

شوهر خواهر شما روی اعصاب و روان شما اثر منفی گذاشته است و جلوی افکار منفی نسبت به شوهرتان و چک کردن ایشان را بگیرید و به آن دامن نزنید .

وقتی این افکار به سراغتان می آید به خود بگویید شوهرم مرد وفاداری است .

از افکار منفی و افراد سمی مثل شوهر خواهرتان دوری کنید چراکه شک شما را تشدید می کند

ورزش کنید و با همسرتون رابطه ی صمیمانه و مهربانی داشته باشید بخصوص هنگام خوابیدن و داشتن رابطه .

 

 

 

 

سپاسگزارم

دیگر مطالب مشابه
مشاوره حضوری، تلفنی و آنلاین